حجّ مسایل بسیاری را به ما میآموزد از جمله:
نخست: توحید باری تعالی:
در قرآن سورهای به نام سورهی حجّ وجود دارد که بخش اعظم آن از توحید و پرهیز از اقسام شرک میگوید: آنجا که میفرماید:
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» [الحجّ: ٢٦]
و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم:] چيزى را با من شريك مگردان و خانهام را براى طوافكنندگان و قيامكنندگان و ركوعكنندگان [و] سجدهكنندگان پاكيزه دار.
«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ» [الحجّ: ٣١]
در حالى كه گروندگان خالص به خدا باشيد؛ نه شريكگيرندگان [براى] او! و هر كس به خدا شرك ورزد چنان است كه گويى از آسمان فرو افتاده و مرغان [شكارى] او را ربودهاند يا باد او را به جايى دور افكنده است.
«فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ» [الحجّ: ٣٤].
پس خداى شما خدايى يگانه است، پس به [فرمان] او گردن نهيد. و فروتنان را بشارت ده.
حجّ عبادت ویژهی دین حنیف و رمز و راز کلمهی توحید است؛ ابن قیم در این باره میگوید: اما حجّ چیز دیگری است؛ کسانی حقیقتش را درک میکنند که با محبت آشنایی دارند. مقام حجّ بالاتر از آن است که در عبارت بگنجد. حجّ از اختصاصات این دین حنیف است. حتی دربارهی این آیه: «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ» (گروندگان خالص به خدا باشيد؛ نه شريكگيرندگان (گفتهاند منظور حاجیان هستند. خداوند خانهاش را وسیلهی بر پا داشتن مصالح مردم قرار داده است؛ این خانه ستون جهان است و بنای جهان بر آن قرار دارد. اگر در یک سال همهی مردم حجّ را ترک کنند آسمان بر زمین خواهد افتاد. ابنعباس مفسر قرآن هم چنین گفته است: خانهی خدا وسیلهی برپایی جهان است تا زمانی که این خانه وجود دارد. بنابراین حجّ ویژهی پاکباختگان، یاور نماز و راز کلمهی لا إله إلا الله است. حجّ بر توحید محض و محبت خالص بنا شده است.
به خاطر اهمیت والای توحید و خطرهای فراوان شرک، رسول خدا از فرصت حجّة الوداع استفاده کرد و با گفتار و کردار خود بر اهمیت توحید و دوری از شرک تأکید فرمود. مجموعه گفتار و کرداری که در حجّ انجام میگیرد دلیلی بر این مدعاست:
١- تلبیه: لبیک شعار حجّ است و یگانگی خدا و بیشریک بودن او را میرساند: «لبَّيْك اللهم لبَّيك، لبيك لا شريكَ لك لبيك، إنَّ الحمد والنِّعمة لك والملك، لا شريك لك» این شعار یعنی پاسخ مثبت به ندای خداوند و تجدید عهد بندگی با او.
٢- دعا: در حدیث رسول خدا آمده است: «خير الدُّعاء دعاء يوم عرفات، وخير ما قلتُ أنا والنبيُّون من قبلي: لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له المُلك، وله الحمد، وهو على كلِّ شيء قدير» بهترین دعا دعای روز عرفه است و بهترین چیزی که من و پیامبران پیش از من در آن روز گفتهاند این دعا است: «لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له المُلك، وله الحمد، وهو على كلِّ شيء قدير»
٣- طواف و سعی: در حدیثی طولانی از جابر آمده است: حجّ را از صفا آغاز کرد و بالای آن رفت تا آنجا که خانهی کعبه را دید؛ سپس رو به قبله ایستاد و به حمد و ستایش پرداخت و سه بار این ذکر را تکرار کرد: «لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، وهو على كلِّ شيءٍ قدير، لا إله إلاَّ الله وحده...» آنگاه به سمت مروه رفت و آنجا هم همین کار را کرد.
دوم: خالص کردن نیت و عمل برای خدا: خداوند حجّ را بر بندگانش فرض کرده است و از آنان خواسته است نیت و عمل خود را پاک و خالص کنند: «وَأَتِمُّوا الْحجّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ»
بندهی مؤمن در حجّ، رضای خدا را میجوید و به دنبال فخر و ریا و خودنمایی نیست؛ رسول خدا پیشوای مخلصان وقتی عازم حجّ شد دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم حجّة، لا رياء فيها ولا سُمعة» خدایا حجّی میخواهم بدون ریا و خودنمایی. همهی اینها ما را به اخلاص راهنمایی میکند و از مفسدههای آن برحذر میدارد. چون اخلاص در حجّ بسیار با اهمیت است. روایت است مردی به ابن عمر گفت: چقدر شمار حاجیان زیاد است! ابن عمر گفت: چقدر کم هستند! سپس مردی را سوار بر شتری دید که ریسمان مندرسی بر شترش بسته بود. با دیدن او گفت: شاید این یک حاجی واقعی باشد. شریح میگوید: حاجیان کمند و سواران بسیار؛ چه فراوانند کسانی که کار نیک میکنند اما کمند کسانی که به خاطر خدا کار کنند.
خَلِيلَيَّ قُطَّاعُ الفَيَافِي إِلَى الْحِمَى --- كَثِيرٌ وَأَمَّا الوَاصِلُونَ قَلِيلُ[١٠]
دوستان من کسانی که بیابانها را میپیایند فراوانند اما کسانی که به مقصد میرسند کمند.
سوم: حجّ یعنی پیروی از آنچه در کتاب خدا و سنّت پیامبرش در این باره آمده است نه آنچه خود میخواهد و میپسندد. به همین خاطر میبینیم پیامبر اسلام در حجّ خود بر اهمیت پیروی و فرمانبری تأکید میکند و به یارانش میفرماید: «لتأخذوا مناسِكَكم؛ فإنِّي لا أدري لعلِّي لا أحجّ بعد حجّتي هذه» مناسک خود را فراگیرید؛ زیرا من نمیدانم پس از این حجّ، حجّ دیگری با شما خواهم بود یا خیر. این خطاب به همهی امت است و گویی میخواهد بگوید: روش انجام حجّ را فرا گیرید؛ از میقات احرام ببندید چنان که من بستم؛ چون من لبیک بگویید و هفت بار چون من طواف کنید. در عرفات همانند من بایستید و تمام اعمال حجّ را به این ترتیب انجام دهید. حجّ را کامل و با شروط و ارکان و واجبات و سنن آن انجام دهید.
مردم را از پیروی از هوا و هوس و نوآوری در دین باز داشت و در حالی که در عرفات بر شترش سوار بود فرمود: «ألاَ وإنِّي فرَطُكم على الحوض، وأُكاثر بكم الأُمم، فلا تُسوِّدوا وجهي، ألاَ وإنِّي مستنقِذٌ أُناسًا، ومستنقَذٌ منِّي أناس، فأقول: يا رب، أُصَحابي، فيقول: إنَّك لا تدري ما أحدثوا بعدك.»
بدانید من در حوض با شما دیدار میکنم و به فراوانی امتم افتخار میکنم. آن روز چهرهام را سیاه نکنید؛ بدانید من مردمانی را نجات میدهم و مردمانی به دست من نجات مییابند. آن وقت میگویم: پروردگارا اصحاب من؛ میگویند: نمیدانی که پس از تو چه کردند.
صحابه این درس را فرا گرفتند و آن را در زندگی خود به کار بستند. عمر بن خطاب در هر کاری از رسول خدا پیروی میکرد؛ حتی زمانی که به حجر الاسود رسید همانند رسول خدا آن را بوسید و گفت: من میدانم که تو سنگی بیش نیستی نه زیانی داری و نه سودی میرسانی. اگر از پیامبر ندیده بودم که تو را میبوسد من تو را نمیبوسیدم. علما از این رفتار عمر مسائل زیادی استنباط کردهاند از جمله: تسلیم در برابر شارع در امور مربوط به دین؛ پیروی و فرمانبری در آنچه معنی و مفهوم آن به درستی آشکار نشده است. این یک قاعدهی مهمّ است یعنی پیروری از رسول خدا در مسائلی که حکمت آن کشف نشده است.
عبد الله بن عمر در هر چیزی از رسول خدا پیروی میکرد و همانند او رفتار مینمود؛ وقتی حجر الاسود را لمس کرد به پیروی از سنّت تأکید کرد و گفت: خدایا به تو ایمان دارم و کتابت را تصدیق میکنم و از پیامبرت فرمان میبرم.
پیروی از رسول خدا مایهی نجات و مخالفت با او فتنه است؛ روایت است که مردی نزد امام مالک آمد و گفت: ای ابا عبد الله از کجا احرام ببندم؟ گفت: از ذی الحلیفه همان جایی که رسول خدا احرام بست. گفت: من میخواهم از مسجد احرام ببندم. گفت: چنین مکن. گفت میخواهم در مسجد در کنار قبر احرام ببندم. امام مالک گفت: چنین مکن میترسم به فتنه دچار شوی. مرد گفت: کدام فتنه؟ من میخواهم چند مایل دورتر احرام ببندم. پاسخ داد: چه فتنهای بالاتر از این که شما تصور کنی به فضیلتی دست یافتهای که رسول خدا به آن دست نیافته بود؟ من شیندم که خدای متعال فرمود:
«فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» [النور: ٦٣]
پس كسانى كه از فرمان او تمرّد مىكنند بترسند كه مبادا بلايى بديشان رسد يا به عذابى دردناك گرفتار شوند.
اخلاص و پیروی اهمیت خاصی دارند؛ پذیرش و عدم پذیرش اعمال صالح به همین دو عامل بستگی دارد؛ هر گاه در عملی وجود داشته باشند پذیرفته میشود و اگر نباشند آن عمل مردود است. برای اینکه خدای متعال میفرماید: «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» [الملك: ٢] تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد. ابن کثیر میگوید: عمل زیبا نمینماید مگر آن که با اخلاص و مطابق شریعت رسول خدا انجام گیرد؛ اگر یکی از این دو شرط وجود نداشته باشد عمل باطل است.
فضیل بن عیاض دربارهی آیهی «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» میگوید: یعنی خالصترین و درستترین. گفتند ای ابا علی خالصترین و درستترین عمل کدام است؟ گفت: عمل اگر خالص باشد اما درست نباشد پذیرفته نمیشود و اگر درست باشد اما ناخالص باز پذیرفته نمیشود مگر اینکه خالص و درست باشد. خالص یعنی محض رضای خدا و درست یعنی بر اساس سنّت.
حافظ حکمی میگوید:
شَرْطُ قَبُولِ السَّعْيِ أَنْ يَجْتَمِعَا
فِيهِ إِصَابَةٌ وَإِخْلاَصٌ مَعَا
لِلَّهِ رَبِّ العَرْشِ لاَ سِوَاهُ
مُوَافِق الشَّرْعِ الَّذِي ارْتَضَاهُ
وَكُلُّ مَا خَالَفَ لِلوَحْيَيْنِ
فَإِنَّهُ رَدٌّ بِغَيْرِ مَيْنِ
شرط قبول سعی آن است که درست انجام گیرد و خالصانه باشد.
برای خدایی انجام گیرد که صاحب عرش است و معبودی جز او نیست و نیز موافق شرع مورد رضای او باشد.
هر چیزی که با دو منبع وحی (کتاب و سنّت) مخالف باشد بدون شک رد میشود.
چهارم: تقویت باور دوستی و دشمنی برای خدا: این هم یکی از مقاصد کلی دین و اصلی از اصول دین است؛ یکی از واجبات حتمی است به ویژه در شعائر و مناسک؛ رسول خدا این قاعده را اجرا کرده است. با اهل توحید و ایمان موافقت کرد و در حجّتآوری خود راه ابراهیم خلیل پیشوای موحدان را در پیش گرفت و در اهل شرک و بتپرستی مخالفت کرد. او در این راستای برای اصحاب و امت خود قاعدهی مهمی وضع کرد و آن: هدایت ما مخالف هدایت آنان است.
او در چند چیز با مشرکان و بتپرستان مخالفت کرد از جمله:
١- تلبیه: مشرکان میگفتند: «إلّا شریکا هو لک تملکه وما ملک» مگر شریکی که مال توست؛ او را و آنچه را دارد در اختیار داری. اما رسول خدا فرمود: «لبَّيك اللهم لبيك، لبيك لا شريكَ لك لبيك، إنَّ الحمد والنِّعمة لك والملك، لا شريكَ لك.»
٢- عمرهی عایشه در ذی الحجّه: مشرکان ادای عمره در ذی الحجّه و محرم را جایز نمیدانستند مگر این که ماه صفر فرا برسد. اما رسول خدا با آنان مخالفت کرد و عایشهی صدیقه را در ذی الحجّه برای عمره روانه کرد. ابن عباس میگوید: رسول خدا عایشه را در ذی الحجّه برای عمره روانه کرد؛ به خدا سوگند تنها به خاطر مخالفت با مشرکان این کار را کرد. یک محله از قریش و کسانی که بر آیین آنان بودند میگفتند:
هر گاه پشت شتر التیام یافت و آثار بار و سوار بر آن از بین رفت (معمولاً پس از ماه حجّ) و صفر فرا رسید، آن وقت عمره برای مردم جایز است. آنان تا پایان ذی الحجّه و محرم، عمره را جایز نمیدانستند.
٣- رفتن از عرفات پس از غروب خورشید و از مزدلفه پیش از طلوع: مشرکان پیش از غروب، عرفات را ترک میکردند و پس از طلوع مزدلفه را؛ اما رسول خدا با آنان مخالفت کرد و چنان که مسور بن مخرمه میگوید: رسول خدا در عرفات برای ما سخنرانی کرد و حمد و ثنای خدا گفت و سپس فرمود:
اما بعد مشرکان و بتپرستان هنگام غروب از اینجا میرفتند یعنی هنگامی که خورشید بر بالای کوهها بود مانند عمامههای مردان بر روی سرشان؛ اما روش ما مخالف روش آنان است. آنان هنگام طلوع از مشعر الحرام میرفتند هنگامی که خورشید بر روی کوهها بود مانند عمامههای مردان بر سرشان؛ اما روش ما با آنان متفاوت است.
پنجم: پذیرش دعوت خدا و رسول: نمونهی آن اجابت امر الهی توسط ابراهیم بود؛ خداوند به او دستور داد مردم را به حجّ فرا خواند:
«وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحجّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» [الحجّ: ٢٧].
و در ميان مردم براى [اداى] حجّ بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى -كه از هر راه دورى مىآيند- به سوى تو روى آورند.
ابن سعدی میگوید: ابراهیم خلیل و پس از او فرزندش محمد مصطفی مردم را به حجّ دعوت کردند و وعدهی خدا تحقق یافت. مردم از شرق و غرب، پیاده و سواره برای حجّ خانهی خدا به مکه روی آوردند.
از آن روز تاکنون مردم این ندای ربانی را اجابت میکنند و از هر سو سواره و پیاده و فردی و گروهی به مکه میآیند و در حجّ حاضر میشوند. وقتی به میقات میرسند امر خدا را گردن مینهند و لباسهایشان را در میآورند و لباس احرام به تن میکنند. سپس همانند رسول خدا لبیک میگویند و گذشتن از میقات بدون احرام بر آنان حرام است. پس از احرام انجام هر کاری که مخالف آن باشد بر آنان حرام میشود و فقها به آن ممنوعات احرام میگویند. به خاطر اجابت امر خدا و رسول از این ممنوعات خودداری میکنند.
ششم: بزرگداشت شعائر الهی و دوری از محرمات: این احساسی است که حجّ در درون انسان به وجود میآورد؛ خدای متعال فرموده است:
«ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» [الحجّ: ٣٢]،
اين است [فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت، آن [حاكى] از پاكى دلهاست.
«ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ» [الحجّ: ٣٠].
اين است [آنچه مقرر شده] و هر كس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است.
شعائر یعنی نشانههای ظاهری دین؛ مناسک نیز جزء آن است. خدای متعال فرموده است: «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ» [البقرة: ١٥٨]
در حقيقت، «صفا» و «مروه» از شعاير خداست.
هدایا و قربانیهایی که برای خانهی خدا میآورند نیز نوعی از شعائر است. بزرگداشت شعائر الهی نشانهی تقوا و پارسایی دلهاست؛ ایمان و تقوای انسان را میرساند؛ زیرا بزرگداشت آن ادامهی بزرگداشت خداوند است.
حرمتها: حرمت به چیزی میگویند که دارای احترام است و به بزرگداشت آن در قالب عبادت یا غیره امر شده است؛ مانند همهی مناسک، حرم، احرام، هدایا و عباداتی که خداوند به انجام آن امر کرده است. تعظیم و بزرگداشت آنها یعنی مؤمن محبت و وقار آنها را در دلش جای دهد بندگی را با آن تکمیل نماید بدون اینکه سستی و تنبلی احساس کند.
بنده بار سفرش را در مکانهای مقدس میافکند و در آنجا به تعظیم شعائر الهی و دوری از محرماتش میپردازد. بهعنوان مثال وقتی به کعبه مینگرد و در آن تأمل میکند و غرق در جمال و هیبت آن میشود، این امر او را به تعظیم شعائر الهی و دوری از محرمات فرا میخواند. چنانکه رسول خدا هنگام طواف کعبه فرمود: «ما أطيبَكِ وأطيَبَ ريحَك، ما أعظمَك وأعظم حرمتك، والذي نفْسُ محمَّدٍ بيده، لَحُرمة المؤمن أعظمُ عند الله حرمةً منك» چه زیبا هستی و چه بوی خوشی داری! چقدر بزرگی و چه ارزش و حرمتی داری! سوگند به کسی که جان محمّد در دست اوست، حرمت مؤمن در نزد خداوند از حرمت تو بیشتر است.
پس خون و جان و مال و ناموس مسلمانان از کعبه مهمتر است و رسول خدا در جاهای مختلف به آن اشاره کرده است: «إنَّ دماءكم وأموالكم حرامٌ عليكم، كحُرمة يومكم هذا، في شهركم هذا، في بلدكم هذا» جان و مال شما مانند حرمت این روز و این ماه و این شهر بر شما حرام است.
وقت انسان مؤمن وارد این مکانهای مقدس میشود، بر او حرام است که خون مباحی را بریزد یا شکار کند یا گمشدهای از زمین بردارد مگر برای نشان دادن به کسی یا درختی را ببرد و کارهایی از این قبیل.
هفتم: تقوا و خداترسی: خداوند تمام قوانین شریعت را برای این منظور وضع کرده است؛ به عنوان مثال روزه را برای همین منظور واجب کرده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» [البقرة: ١٨٣] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، روزه بر شما مقرر شده است، همانگونه كه بر كسانى كه پيش از شما [بودند] مقرر شده بود، باشد كه پرهيزگارى كنيد.
حجّ را برای همین منظور واجب کرده است و مسألهی تقوا در آیات حجّ فراوان آورده است:
«وَأَتِمُّوا الْحجّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ... وَاتَّقُوا اللَّهَ» [البقرة: ١٩٦]،
و براى خدا حجّ و عمره را به پايان رسانيد... و از خدا پروا کنید.
بهترین توشهای که بند بر میگیرد تقوا است چنانکه ابنرجب میگوید: بهترین توشهای که حاجی و غیر حاجی بر میگیرند تقوا است؛ بهترین دعا برای حاجی در هنگام بدرقهی او دعای تقوا است. روایت است که رسول خدا غلامی را برای حجّ فرستاد و فرمود: خداوند توشهی تقوا به تو بدهد.
بندهی مؤمن وقتی به سفر میرود دست به دعا بر میدارد و از پروردگارش میخواهد: خدایا ما در این سفر از تو نیکی و تقوا میخواهیم و عملی که تو را خشنود کند.
تقوا: توشهی دل و جان است؛ دل و جان از تقوا رونق میگیرد و درخشان میشود و سرمایهی راه نجات است؛ صاحبخردان نخستین کسانی هستند که راه تقوا را مییابند و بهترین کسانی هستند از این توشه بهرمند میشوند.
تَزَوَّدْ مِنَ التَّقْوَى فَإِنَّكَ رَاحِلٌ
وَسَارِعْ إِلَى الْخَيْرَاتِ فِيمَنْ يُسَارِعُ
از تقوا توشه برگیر که تو مسافری و در راه خیر از همسفرانت پیشی بگیر.
هشتم: مراقبت خدا: بندهی مؤمن وقتی مشغول ادای مناسک حجّ میشود خدا را کاملا در نظر دارد؛ این مراقبت از احرامی که میقات میبندد آغاز میشود. چنان که بدون احرام از مقیات عبور نمیکند و مواظب است تا مرتکب هیچ کار ممنوعی نشود. در سعی و طواف مراقب است تا چیز نیفزاید و نکاهد. در عرفات میکوشد در وقت مشخص توقف کند و از حدود آن خارج نشود. زیرا میداند که ایستادن در عرفات رکن مهم حجّ است و رسول خدا میفرماید: الحجّ عرفات.
مراقبت خداوند در حجّ در آیات حجّ ذکر شده است آنجا که میفرماید: «وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ» [البقرة: ١٩٧].
نهم: حجّ به ما زهد و پارسایی میآموزد؛ سفر از خانه و برداشتن توشهی کافی، انسان مؤمن را به زهد و پارسایی در دنیا و دوری از مالاندوزی فرا میخواند. زیرا میداند که دنیا به زودی فنا میشود و انسان همانند غریبه یا مسافری است که هر لحظه ممکن است آنجا را ترک کند و برای دیگری بگذارد. چنان که رسول خدا میفرماید: «كن في الدنيا كأنَّك غريب، أو عابر سبيل» در دنیا چونان غریبه یا رهگذر زندگی کن.
انسان در احرام لباسهای غالباً گرانقیمتش را در میآورد بالاپوشی به تن میکند که نشانهی زهد و پارسایی است. بهترین حجّاج ژولیدهمویان و غبارگرفتگان هستند. در حدیث عبد الله بن عمرو بن عاص آمده است: «إنَّ الله - عزَّ وجلَّ - يُباهي ملائكته عشيَّة عرفة بأهل عرفة، فيقول: انظروا إلى عبادي، أتَوْنِي شُعثًا غبرًا» خداوند شامگاه عرفات به عرفه افتخار میکند و میفرماید: به بندگان من بنگرید که ژولیدهموی و غبارآلود نزد من آمدهاند.
در حدیث ابن عمر آمده است: مردی نزد رسول خدا برخاست گفت: حاجی چه کسی است ای رسول خدا؟ فرمود: ژولیدهموی آشفته.
دهم: حجّ آخرت را به ما یادآوری میکند: وقتی بندهی مؤمن از خانه خارج میشود و با خانواده و بستگان خداحافظی میکند، جدایی روز مرگ و انتقال از دنیا به جهان برزخ در خاطرش تجلّی مییابد. وقتی لباس و زینتش را در میآورد، ردای احرام میپوشد، جدا شدن از لباس و زینت دنیا و پوشیدن کفن را به خاطر میآورد. گردهمایی مردم در عرفات، صحنهی حاضر شدن مردم در نزد پروردگار برای حسابرسی را به خاطر میآورد.
یازدهم: حجّ به ما میآموزد چگونه شیرینی ذکر و لذّت مناجات را درک کنیم: ذکر اولین مقصد از انجام فریضهی حجّ است چنانکه در حدیثی از پیامبر اسلام آمده است: «إنما جُعِل الطواف بالبيت، وبين الصَّفا والمروة، ورَمْي الجمار: لإقامة ذِكْر الله في الأرض» طواف خانهی خدا و سعی بین صفا و مروه و رمی جمرات تنها برای برپایی ذکر خدا در زمین است.
اگر در سفر حجّ دقت کنیم میبینیم از آغاز تا پایان ذکر خدا است: در دههی ذیالحجّه و در روزهای حجّ، ذکر اهمیت فراوان دارد: «وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ» و نام خدا را در روزهاى معلومى ببرند. در حدیث ابن عمر آمده است: «ما من أيامٍ أعظم عند الله، ولا أحبّ إليه العملُ فيهنَّ من هذه الأيام العَشْر، فأكثِروا فيهنَّ من التكبير، والتهليل، والتحميد» برای اعمال نیک هیچ زمانی به اندازهی دههی اول ذیالحجّه اهمیت ندارد در این روزها تکبیر و تهلیل و حمد و ثنا زیاد کنید.
در هنگام بیرون رفتن از خانه اذکار را آغاز میکند؛ در هنگام سوار شدن بر مرکب دعای سفر میخواند. هنگام احرام تلبیه (لبیک) را شروع میکند و در طواف و سعی اذکار مشروع را میخواند. در هنگام بالا رفتن بر کوه عرفات و توقف در آن به ذکر و مناجات مشغول میشود و خود را در برابر پروردگارش به خاک مذلّت میافکند و نیازش را با او میگوید. رسول خدا فرموده است: «خير الدُّعاء دعاء يوم عرفات، وخير ما قُلت أنا والنبيُّون من قبلي: لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك، وله الحمد، وهو على كل شيء قدير» بهترین دعا دعای روز عرفه است و بهترین چیزی که من و پیامبران گذشته بر زبان راندهاند این است: «لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك، وله الحمد، وهو على كل شيء قدير»[٣٧].
در هنگام رفتن از عرفات به مزدلفه و در کنار مشعر الحرام ذکر میکند:
«فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ * ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» [البقرة:١٩٨-١٩٩].
پس خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، و يادش كنيد كه شما را كه پيشتر از بيراهان بوديد، فرا راه آورد. پس، از همان جا كه [انبوه] مردم روانه مىشوند، شما نيز روانه شويد و از خداوند آمرزش خواهيد كه خدا آمرزنده مهربان است.
هنگام پایان دادن به مناسک هم ذکر میکند:
«فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا» [البقرة: ٢٠٠].
و چون آداب ويژه حجّ خود را به جاى آورديد، همانگونه كه پدران خود را به ياد مىآوريد، يا با يادكردنى بيشتر، خدا را به ياد آوريد.
در ایام التشریق هم ذکر را ادامه میدهد: «وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ» [البقرة: ٢٠٣] و خدا را در روزهايى معيّن ياد كنيد.
در حدیث شریف آمده است: «وإنَّ هذه الأيام أيَّامُ أكلٍ وشرب، وذِكْر الله - عزَّ وجلَّ» این روزها، روزهای خوردن و نوشیدن و ذکر خداست.
با این حال تمام وقت خود را در کارهای خیر و قرائت قرآن و خواندن دعاهایی میگذراند که خیر دنیا و آخرت را در بردارد مانند: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» [البقرة: ٢٠١].
دوازدهم: صبر؛ اول تا پایان حجّ صبر است؛ هنگامی که به قصد انجام مناسک حجّ از خانهاش خارج میشود، صبر و بردباری پیشه میکند و دشواریهای سفر را به جان میخرد. انجام مناسک حجّ به صبر نیاز دارد. طواف و سعی و حرکت در بین مشاعر و ایستادن در عرفه صبر میخواهد. حاجی با مردم میآمیزد و بر آزارشان صبر میکند و یقیناً بهتر از کسی است که با مردم نمیآمیزد و بر آزارشان صبر نمیکند.
سیزدهم: تواضع و فروتنی: رسول خدا در نهایت فروتنی و تواضع حجّ را به جا آورد؛ در زاد و توشه و مرکب زهد پیشه کرد. با مرکبی فرسوده به حجّ رفت در حالی که ردایی که به چهار درهم نمیارزید به تن داشت.
مردم را تشویق میکرد تا فروتن باشند و از هر کاری که منافی آن است بپرهیزند:
«يا أيُّها الناس: ألاَ إنَّ ربَّكم واحد، وإن أباكم واحد، ألا لا فضل لعربيٍّ على عجمي، ولا لعجميٍّ على عربي، ولا لأحمر على أسود، ولا لأسود على أحمر، إلا بالتَّقْوى»
ای مردم پروردگار شما یکتا است و پدر شما یکی بود. بدانید که هیچ عربی از هیچ عجمی بالاتر نیست و هیچ سرخی بر سیاهی و هیچ سیاهی بر سرخی ندارد مگر با تقوا. پس گرامیترین مردم نزد خدا باتقواترین آنهاست. چنان که اگر مردم در یک میدان جمع شوند و یک شعار داشته باشند و یک لباس بپوشند و یک خدا را صدا بزنند این کار به تواضع و فروتنی بیشتر منجر میشود.
چهاردهم: مدارا و نرمش: حجّاج در سن و نژاد و قوّت و ضعف با هم تفاوت دارند؛ حاجی اگر جوان باشد باید با افراد پیر و ضعیف مدارا کند به ویژه هنگام خروج از مزدلفه. وقتی رسول خدا صدای زدن و نالهی شتران را شنید و فرمود: «أيُّها الناس، عليكم بالسَّكينة؛ فإنَّ البِرَّ ليس بالإيضاع» ای مردم آرام باشید نیکی با ضایع کردن حقّ دیگران نیست.
همچنین در هنگام طواف و رمی جمرهی عقبه در روز عید نرمش و مدارا بسیار لازم است.
پانزدهم: بذل و بخشش: مردم به لحاظ مالی در یک درجه نیستند؛ بلکه با هم متفاوتند. گاهی حاجی به برادرش نیازمند است و گاهی بیمار میشود و به درمان نیاز دارد؛ یا مال و داراییاش به سرقت میرود و در دیار غربت به همکاری و همدردی نیاز دارد. در حدیث جابر آمده است که رسول خدا فرمود: «الحجّ المبرور ليس له جزاء إلاَّ الجنة» حجّ مبرور پاداشی جز بهشت ندارد. گفتند: ای رسول خدا حجّ مبرور چیست؟ فرمود: غذا دادن و سلام کردن. اگر در کار صالحان و پارسایان گذشته دقت کنیم، میبینیم در حجّ تلاش میکردند با افراد صالح نیازمند همدردی کنند. امام ابن مبارک هر وقت میخواست به حجّ برود یارانش را جمع میکرد و میگفت: چه کسی میخواهد به حجّ برود؟ پولهایشان را میگرفت و آنها را در صندوقی میگذاشت و آن را قفل میکرد؛ سپس آنان را با خود به حجّ میبرد و بهترین غذاها را به آنان میداد و از مکه برایشان هدایایی میخرید و آنگاه آنان را به سرزمینشان باز میگرداند. هنگامی که میرسیدند غذایی میساخت و همان صندوق را میآورد و پول هر یک را به او بر میگرداند.
شانزدهم: پرهیز از آزار و اذیت دیگران و فخر فروشی و بخل و جدال بیهوده: زیرا خدای متعال فرموده است:
«فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحجّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحجّ» [البقرة: ١٩٧]،
پس هر كس در اين [ماه]ها، حجّ را [برخود] واجب گرداند، [بداند كه] در اثناى حجّ، همبسترى و گناه و جدال [روا] نيست.
جدال یعنی بحث و دشمنی که شر به دنبال دارد؛ مقصود از حجّ ذلت و فروتنی برای خدا و نزدیک شدن به او و دوری از گناه و معصییت است. چنین حجّی مبرور است و پاداشی جز بهشت ندارد. اما فسق و جدل اگر چه در هر زمان و مکانی ممنوع است اما در حجّ شدیدا ممنوع است.
هفدهم: حجّ به امت ما یادآوری میکند که تاریخ درخشان و مردان بزرگی داشتهاند و امت را به آنان پیوند میدهد؛ وقتی حاجی در مکانهای مقدس رخت اقامت میافکند به خاطر میآورد چه کسانی در این مکانها زیستهاند و چه کسانی به آنجا آمدهاند و رفتهاند. ابراهیم خلیل را به خاطر میآورد که روزی همسر و کودک شیرخوارش اسماعیل را در صحرای مکه رها کرد و گرفتاریها و مشکلات آنان و سپس نعمتهایی که از آن برخوردار شدند را به خاطر میآورد. روزی را به یاد میآورد که ابراهیم و اسماعیل ستونهای خانهی کعبه را برافراشتند. آنگاه که ابراهیم در میان مردم ندا داد تا برای حجّ خانهی خدا آماده شوند. خاتم پیامبران را به خاطر میآورد که در حجّ مشهور خود با هزاران نفر از یارانش حرکت کرد و از درهها و کوههای مکه گذشت و داستان پیامبران گذشته را برای آنان بازگو کرد. در حدیث ابن عباس آمده است: با رسول خدا بین مکه و مدینه میرفتیم؛ به درهای رسیدیم و فرمود: این دره کجاست؟ گفتند: درهی آبی است. فرمود: گویی موسی را میبینم- از رنگ و موی او چیزی گفت که داود آن را به خاطر نسپرد - دو انگشتش را در گوشهایش گذاشته است و لبیکگویان از این دره میگذرد. سپس رفتیم تا به تپهای رسیدیم و فرمود: این کدام تپه است؟ گفتند هرشی یا لفت. فرمود: گویی یونس را میبینم که بر شتری سرخموی سوار است و جامهای پشمین به تن دارد و طناب فرسودهای بر گردن شترش بسته است و لبیکگویان از اینجا میگذرد.
حاجی در هر جایی که میگذرد اوامر و نواهی و توصیهها و رهنمودهای رسول خدا را به خاطر میآورد که اعمال حجّ را به یارانش آموزش میداد.
وقتی به مسجد پیامبر در مدینه میرود دو رکعت نماز میگذارد و به او و دو یارش ابوبکر و عمر سلام میکند. سپس به مسجد قبا میرود و آنجا هم دو رکعت نماز میگذارد. قبور اصحاب بقیع را زیارت میکند آنجا که یادگار تاریخ یک امت است و بزرگانی را در خود جای داده است که جان و مال خود را در راه دین نثار کردند. از آنان به نیکی یاد میکند و برایشان رضوان خداوندی میخواهد.
هجدهم: حجّ برادری ایمان و وحدت اسلامی را در ما نهادینه میکند: حجّاج با اختلاف زبان و نژاد و ملیت و رنگ و پوست در یک مکان و در یک زمان و در یک شکل و قیافه گرد هم میآیند و خدای واحدی را میخوانند و رو به یک قبله میایستند و برای یک هدف میکوشند. این کار برادری ایمانی را در آنان تقویت میکند و نشان از وحدت اسلامی بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول اوست.
نوزدهم: نظم و انضباط: حجّ میقاتهای زمانی و مکانی مشخصی دارد که باید به آن پایبند باشیم؛ هیچگونه اخلال یا سهلانگاری نسبت به آنها جایز نیست. ارکان و واجباتی دارد که باید آنگونه که هست انجام دهیم بدون کاستی و فزونی. ممنوعاتی دارد که نیابد مرتکب شویم.
بیستم: حجّ ما را تشویق میکند تا اعمال را در جای خود انجام دهیم و تأخیر نکنیم؛ قاعدهی «کار امروز را به فردا مسپار» در اینجا خیلی مهمّ است؛ هر روز از روزهای حجّ اعمالی معینی دارد که با روز قبلی متفاوت است؛ نباید کار امروز به روز بعد موکول شود بلکه حرکت باید مستمر و پیاپی باشد و اعمال زیادی در آن چند روز انجام گیرد.
بیست و یکم: هنر تعامل با مخالف و مسائل اختلافی: وقتی در مناسک حجّ دقت کنیم میبینیم به شکلهای متفاوت انجام میگیرد؛ برخی از حجّاج حجّ را به صورت مفرد و برخی به صورت قران و برخی در حالت تمتّع انجام میدهند و این بهتر است. حجّاج در اعمال روز عید هم متفاوت عمل میکنند؛ برخی سرهایشان را میتراشند که این بهتر است و برخی کوتاه میکنند. برخی قربانی را پیش از رجم انجام میدهد و برخی عکس آن. این کارها هیچ اشکالی ندارد. در ترک مکه و خروج از آن هم متفاوت عمل میکنند؛ برخی زودتر میروند و برخی دیرتر: «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى" [البقرة:٢٠٣] پس هر كس شتاب كند [و اعمال را] در دو روز [انجام دهد]، گناهى بر او نيست، و هر كه تأخير كند [و اعمال را در سه روز انجام دهد] گناهى بر او نيست.
با همهی این اختلافات، میبینیم که همه با هم برادر و همدل هستند و هیچ اختلاف و درگیری و دشمنی در میان آنان رخ نمیدهد چنانکه پیشتر بین صحابه هم رخ نداده است.
نظرات